دیوان شمس/شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
ظاهر
شکنی شیشه مردم گرو از من گیری | همه شب عهد کنی روز شکستن گیری | |||||
شیری و شیرشکن کینه ز خرگوش مکش | قادری که شکنی شیر و تهمتن گیری | |||||
ای سلیمان که به فرمانت بود دیو و پری | بی گنه مور چرا بر سر خرمن گیری | |||||
ننگری هیچ غنی را و یکی عوری را | خوش گریبان کشی و گوشه دامن گیری | |||||
هین مترس ای دل از آن جور که ممن آن جاست | ای دل ار عاقلی آرام به ممن گیری | |||||
ترک یک قطره کنی ماهی دریا باشی | ترک یک حبه کنی ملکت مخزن گیری | |||||
دور از آبی تو چو روغن چو همه او نشوی | چون شدی او پس از آن آب ز روغن گیری | |||||
ننگ مردانی اگر او به جفا نیزه کشد | به سوی او نروی و پی جوشن گیری |