دیوان شمس/ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای
ظاهر
ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای | وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای | |||||
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست | ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای | |||||
آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم است | و آن جا که جز تو نیست تو آن جا چگونهای | |||||
ای جان تو در گزینش جانها چه میکنی | وی گوهری فزوده ز دریا چگونهای | |||||
ای مرغ عرش آمده در دام آب و گل | در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونهای | |||||
زان گلشن لطیف به گلخن فتادهای | با اهل گولخن به مواسا چگونهای | |||||
ای کوه قاف صبر و سکینه چه صابری | وی عزلتی گرفته چو عنقا چگونهای | |||||
عالم به توست قایم تو در چه عالمی | تنها به توست زنده تو تنها چگونهای | |||||
ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقی | وی زهر ناب با تو چو حلوا چگونهای | |||||
زیر و زبر شدیمت بیزیر و بیزبر | ای درفکنده فتنه و غوغا چگونهای | |||||
گر غایبی ز دل تو در این دل چه میکنی | ور در دلی ز دوده سودا چگونهای | |||||
ای شاه شمس مفخر تبریز بینظیر | در قاب قوس قرب و در ادنی چگونهای |