دیوان شمس/ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
ظاهر
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی | در عشق آفتاب تو همخرقه منی | |||||
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق | بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی | |||||
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی | از آتشش نسوزی و ز باد ایمنی | |||||
ای چرخ آسیا ز چه آب است گردشت | آخر یکی بگو که چه دولاب آهنی | |||||
از گردشی کنار زمین چون ارم کنی | وز گردشی دگر چه درختان که برکنی | |||||
شمعی است آفتاب و تو پروانهای به فعل | پروانه وار گرد چنین شمع میتنی | |||||
پوشیدهای چو حاج تو احرام نیلگون | چون حاج گرد کعبه طوافی همیکنی | |||||
حق گفت ایمن است هر آن کو به حج رسید | ای چرخ حق گزار ز آفات ایمنی | |||||
جمله بهانههاست که عشق است هر چه هست | خانه خداست عشق و تو در خانه ساکنی | |||||
زین بیش مینگویم و امکان گفت نیست | والله چه نکتههاست در این سینه گفتنی |