دیوان شمس/با من ای عشق امتحانها میکنی
ظاهر
با من ای عشق امتحانها میکنی | واقفی بر عجزم اما میکنی | |||||
ترجمان سر دشمن میشوی | ظن کژ را در دلش جا میکنی | |||||
هم تو اندر بیشه آتش میزنی | هم شکایت را تو پیدا میکنی | |||||
تا گمان آید که بر تو ظلم رفت | چون ضعیفان شور و شکوی میکنی | |||||
آفتابی ظلم بر تو کی کند | هر چه میخواهی ز بالامی کنی | |||||
میکنی ما را حسود همدگر | جنگ ما را خوش تماشا میکنی | |||||
عارفان را نقد شربت میدهی | زاهدان را مست فردا میکنی | |||||
مرغ مرگ اندیش را غم میدهی | بلبلان را مست و گویا میکنی | |||||
زاغ را مشتاق سرگین میکنی | طوطی خود را شکرخا میکنی | |||||
آن یکی را میکشی در کان و کوه | وین دگر را رو به دریا میکنی | |||||
از ره محنت به دولت میکشی | یا جزای زلت ما میکنی | |||||
اندر این دریا همه سود است و داد | جمله احسان و مواسا میکنی | |||||
این سر نکته است پایانش تو گوی | گر چه ما را بیسر و پا میکنی |