دیوان شمس/آنچ در سینه نهان میداری
ظاهر
آنچ در سینه نهان میداری | درنیابند چه میپنداری | |||||
خفته پنداشتهای دلها را | که خدایت دهدا بیداری | |||||
هر درخت آنچ که دارد در دل | آن بدیدهست گلی یا خاری | |||||
ای چو خفاش نهان گشته ز روز | تا ندانند که تو بیماری | |||||
به خدا از همگان فاشتری | گر چه در پیشگه اسراری | |||||
پیش خورشید همان خفاشی | گر چه ز اندیشه چو بوتیماری | |||||
چنگ اگر چه که ننالد دانند | کو چه شکل است به وقت زاری | |||||
ور بنالد ز غمی هم دانند | کو ندارد صفت هشیاری |