دیوان شمس/قره العین منی ای جان بلی
ظاهر
قره العین منی ای جان بلی | ماه بدری گرد ما گردان بلی | |||||
صد هزاران آفرین بر روی تو | میفرستد حوری و رضوان بلی | |||||
ای چراغ و مشعله هفت آسمان | خاکیان را آمدی مهمان بلی | |||||
از کمال رحمت و شاهنشهی | گنج آید جانب ویران بلی | |||||
سرو رحمت چون خرامان شد به باغ | یابد ابلیس لعین ایمان بلی | |||||
چون شکستی شیشه درویش را | واجب آید دادن تاوان بلی | |||||
ملک بخشد مالک الملک از کرم | علم بخشد علم القرآن بلی | |||||
آفتابی چون ز مشرق سر زند | ذرهها آیند در جولان بلی | |||||
جاء ربک و الملائک چون رسید | هر محال اکنون شود امکان بلی | |||||
در فتوح فتحت ابوابها | گرددت دشوارها آسان بلی | |||||
امشب ای دلدار خواب آلود من | خواب را رانی ز نرگسدان بلی | |||||
چشم نرگس چون به ترک خواب گفت | بر خورد از فرجه بستان بلی | |||||
مغز خود را چون ز غفلت پاک روفت | بو برد از گلبن و ریحان بلی | |||||
روز تا شب مست و شب تا روز مست | سخت شیرین باشد این دوران بلی | |||||
بلبلا بر منبر گلبن بگو | هست محسن درخور احسان بلی | |||||
چون فزون شد اشتهای مستمع | سنگ آرد منطق لقمان بلی | |||||
از دیار مصر مر یعقوب را | ریح یوسف شد سوی کنعان بلی | |||||
گر خمش باشی و سر پنهان کنی | سر شود پیدا از آن سلطان بلی | |||||
خامشی صبر آمد و آثار صبر | هر فرج را میکشد از کان بلی |