دیوان شمس/به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
ظاهر
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی | چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی | |||||
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو | تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی | |||||
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری | سرنگون زهره و مه را ز فلک درفکنی | |||||
حق تو را از جهت فتنه و شور آوردهست | فتنه و شور و قیامت نکنی پس چه کنی | |||||
روی چون آتش از آن داد که دلها سوزی | شکن زلف بدان داد که دلها شکنی | |||||
دل ما بتکدهها نقش تو در وی شمنی | هر بتی رو به شمن کرده که تو آن منی | |||||
برمکن تو دل خود از من ازیرا به جفا | گر که قاف شود دل تو ز بیخش بکنی | |||||
در تک چاه زنخدان تو نادر آبی است | که به هر چه که درافتم بنماید رسنی | |||||
در غمت بوالحسنان مذهب و دین گم کردند | زان سبب که حسن اندر حسن اندر حسنی | |||||
زیرکان را رخ تو مست از آن میدارد | تا در این بزم ندانند که تو در چه فنی | |||||
کافری ای دل اگر در جز او دل بندی | کافری ای تن اگر بر جز این عشق تنی | |||||
بی وی ار بر فلکی تو به خدا در گوری | هر چه پوشی بجز از خلعت او در کفنی | |||||
شمس تبریز که در روح وطن ساختهای | جان جانهاست وطن چونک تو جان را وطنی |