دیوان شمس/ای عشق پرده در که تو در زیر چادری
ظاهر
ای عشق پرده در که تو در زیر چادری | در حسن حوریی تو و در مهر مادری | |||||
در حلقه اندرآ و ببین جمله جانها | در گوش حلقه کرده به قانون چاکری | |||||
در آینه نظر کن و در چشم خود نگر | صد جان گره گره شده از وی به ساحری | |||||
در هر گره نگه کن وضع خدای بین | در هم ببسته موسی و فرعون و سامری | |||||
از زیر دامنت تو برون آر شمع را | تا نقش حق بخندد بر نقش آزری | |||||
تا دست و پا نهاد دو زلف تو کفر را | هر دم بمیرد ایمان در پای کافری | |||||
چون مر تو را نیابد در جان و جا دلم | گشتم هزار بار من از جان و جا بری | |||||
خشک و تر دو چشم و لب من روان شده | در قلزمی که خشک نیابند و نی تری | |||||
دی لطفها بکرد خیال تو گفتمش | کای باوفا و عهد ز من باوفاتری | |||||
دانم ز شمس دین است تو را این همه وفا | تبریز این سلام بر جان ما بری |