دیوان شمس/رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی
ظاهر
رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی | جویای هر چه هستی میدانک عین آنی | |||||
خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد | آن به که رقص آری دامن همیکشانی | |||||
روزی کنار گیری ای ذره آفتابی | سر بر برش نهاده این نکته را بدانی | |||||
پیش آردت شرابی کای ذره درکش این را | خوردی و محو گشتی در آفتاب جانی | |||||
شد ذره آفتابی از خوردن شرابی | در دولت تجلی از طعن لن ترانی | |||||
ما میوههای خامیم در تاب آفتابت | رقصی کنیم رقصی زیرا تو میپزانی | |||||
احسنت ای پزیدن شاباش ای مزیدن | از آفتاب جانی کو را نبود ثانی | |||||
مخدوم شمس دینم شاهنشهی ز تبریز | تسلیم توست جانها ای جان و دل تو دانی |