دیوان شمس/ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
ظاهر
ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی | دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی | |||||
خالی است اندرون تو از بند لاجرم | خالی کننده دل و جان مشوشی | |||||
نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی | هر چند امیی تو به معنی منقشی | |||||
ای صورت حقایق کل در چه پردهای | سر برزن از میانه نی چون شکروشی | |||||
نه چشم گشتهای تو و ده گوش گشته جان | دردم به شش جهت که تو دمساز هر ششی | |||||
ای نای سربریده بگو سر بیزبان | خوش میچشان ز حلق از آن دم که میچشی | |||||
آتش فتاد در نی و عالم گرفت دود | زیرا ندای عشق ز نی هست آتشی | |||||
بنواز سر لیلی و مجنون ز عشق خویش | دل را چه لذتی تو و جان را چه مفرشی | |||||
بویی است در دم تو ز تبریز لاجرم | بس دل که میربایی از حسن و از کشی |