دیوان شمس/بار دیگر عزم رفتن کردهای
ظاهر
بار دیگر عزم رفتن کردهای | بار دیگر دل چو آهن کردهای | |||||
نی چراغ عشرت ما را مکش | در چراغ ما تو روغن کردهای | |||||
الله الله کاین جهان از روی خود | پرگل و نسرین و سوسن کردهای | |||||
الله الله تا نگوید دشمنی | دوستی و کار دشمن کردهای | |||||
الله الله بندگان را جمع دار | ای که عالم را تو روشن کردهای | |||||
بار دیگر تو به یک سو مینهی | عشقبازیها که با من کردهای | |||||
الله الله کز نثار آستین | نفس بد را پاکدامن کردهای | |||||
کان زرکوبان صلاح الدین که تو | همچو مه از سیم خرمن کردهای |