دیوان شمس/هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی
ظاهر
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی | قمری باخبری درد دوایی عجبی | |||||
هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش | تابد از روزن دل نور ضیایی عجبی | |||||
این چه جام است که از عین بقا سر برزد | تا زند جان منش طال بقایی عجبی | |||||
هر کی از ظلمت غم بر دل او بند بود | یابد از دولت او بندگشایی عجبی | |||||
این چه سحر است که خلق از نظرش محرومند | یا چه ابر است بر آن ماه لقایی عجبی | |||||
از کجا تافت چنان ماه در این قالب تن | تا ز جا رفت دل و رفت به جایی عجبی | |||||
چون دل از خانه وهم حدثان بیرون شد | ز یکی دانه در دید سرایی عجبی | |||||
مینمود از در و دیوار سرا در تابش | هشت جنت ز یکی روح فزایی عجبی | |||||
شمس تبریز از این خوف و رجا بازرهان | تا برآید ز عدم خوف و رجایی عجبی |