دیوان شمس/تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
ظاهر
تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری | تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری | |||||
تو اصولی تو اصولی تو اصول ابن اصولی | تو خبیری تو خبیری تو خبیر ابن خبیری | |||||
تو لطیفی تو لطیفی تو لطیف ابن لطیفی | تو جهانی دو جهان را به یکی کاه نگیری | |||||
هله ای روح مصور هله ای بخت مکرر | نه ز خاکی نه ز آبی نه از این چرخ اثیری | |||||
تو از آن شهر نهانی که بدان شهر کشانی | نشوی غره به چیزی نه ز کس عذر پذیری | |||||
همگی آب حیاتی همگی قند و نباتی | همگی شکر و نجاتی نه خماری نه خمیری | |||||
به یکی کرم منکس بدهی دیبه و اطلس | نکند بر تو زیان کس که شکوری و شکیری | |||||
به عدم درنگریدم عدد ذره بدیدم | به پر عشق تو پران برهیده ز زحیری | |||||
اگرت بیند آتش همگی آب شود خوش | اگرت بیند منکر برهد او ز نکیری |