دیوان شمس/بوی مشکی در جهان افکندهای
ظاهر
بوی مشکی در جهان افکندهای | مشک را در لامکان افکندهای | |||||
صد هزاران غلغله زین بوی مشک | در زمین و آسمان افکندهای | |||||
از شعاع نور و نار خویشتن | آتشی در عقل و جان افکندهای | |||||
از کمال لعل جان افزای خویش | شورشی در بحر و کان افکندهای | |||||
تو نهادی قاعده عاشق کشی | در دل عاشق کشان افکندهای | |||||
صد هزاران روح رومی روی را | در میان زنگیان افکندهای | |||||
با یقین پاکشان بسرشتهای | چونشان اندر گمان افکندهای | |||||
چون به دست خویششان کردی خمیر | چونشان در قید نان افکندهای | |||||
هم شکار و هم شکاری گیر را | زیر این دام گران افکندهای | |||||
پردلان را همچو دل بشکستهای | بی دلان را در فغان افکندهای | |||||
جان سلطان زادگان را بنده وار | پیش عقل پاسبان افکندهای |