دیوان شمس/ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
ظاهر
ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی | دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی | |||||
موقوف وقت بودی تعجیل مینمودی | وقت نماز آمد برجه چرا نشستی | |||||
بر بوی قبله حق صد قبله میتراشی | بر بوی عشق آن بت صد بت همیپرستی | |||||
بالاترک پر ای جان ای جان بنده فرمان | که مه بود به بالا سایه بود به پستی | |||||
همچون گدای هر در بر هر دری مزن سر | حلقه در فلک زن زیرا درازدستی | |||||
سغراق آسمانت چون کرد آن چنانت | بیگانه شو ز عالم کز خویش هم برستی | |||||
میگویمت که چونی هرگز کسی بگوید | با جان بیچگونه چونی چگونه استی | |||||
امشب خراب و مستی فردا شود ببینی | چه خیکها دریدی چه شیشهها شکستی | |||||
هر شیشه که شکستم بر تو توکلستم | که صد هزار گونه اشکسته را تو بستی | |||||
ای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جان | داری هزار صورت جز ماه و جز مهستی | |||||
صد حلق را گشودی گر حلقهای ربودی | صد جان و دل بدادی گر سینهای بخستی | |||||
دیوانه گشتهام من هر چه از جنون بگویم | زودتر بلی بلی گو گر محرم الستی |