دیوان شمس/شاها بکش قطار که شهوار میکشی
ظاهر
شاها بکش قطار که شهوار میکشی | دامان ما گرفته به گلزار میکشی | |||||
قطار اشتران همه مستند و کف زنان | بویی ببردهاند که قطار میکشی | |||||
هر اشتری میانه زنجیر میگزد | چون شهد و چون شکر که سوی یار میکشی | |||||
آن چشمهای مست به چشمت که ساقی است | گویند خوش بکش که به دیدار میکشی | |||||
ما کشت تو بدیم درودی به داس عشق | کردی ز که جدا و به انبار میکشی | |||||
سکسک بدیم و توسن و در راه صدق لنگ | رهوار از آن شدیم که رهوار میکشی | |||||
هر چند سالها ز چمن گل بچیدهایم | ناگه ز چشم بد به ره خار میکشی | |||||
ما کی غلط کنیم به هر سو کشی بکش | هر سو کشی به عشرت بسیار میکشی | |||||
شاهان کشند بنده بد را به انتقام | تو جانب کرامت و ایثار میکشی | |||||
زین لطف مجرمان را گستاخ کردهای | دزدان دار را خوش و بیدار میکشی | |||||
هر تخمه و ملول همیگویدم خموش | تو کردهای ستیزه به گفتار میکشی | |||||
سختی کشان ز گردش این چرخ در غم اند | بر رغم جمله چرخه دوار میکشی | |||||
ای شاه شمس مفخر تبریز نور حق | تو نور نور ندره به اقطار میکشی |