دیوان شمس/ای خیالی که به دل میگذری
ظاهر
ای خیالی که به دل میگذری | نی خیالی نی پری نی بشری | |||||
اثر پای تو را میجویم | نه زمین و نه فلک میسپری | |||||
گر ز تو باخبران بیخبرند | نه تو از بیخبران باخبری | |||||
مونس و یار دلی یا تو دلی | تو مقیم نظری یا نظری | |||||
ایها الخاطر فی مکرمه | قف زمانا بخداء البصر | |||||
لا تعجل به مرور و نوی | بدل اللیل بض السحر | |||||
حسن تدبیرک قد صاغ لنا | الهیولی به حسان الصور | |||||
گر صور جان و هیولی خرد است | عشق تو دیگر و تو خود دگری | |||||
این هیولی پدر صورتهاست | ای تو کرده پدران را پدری | |||||
نی هیولای همه آبی بود | چه کند آب چو آبش ببری | |||||
گر هیولا و صور جان افزاست | دگرم عشوه مده تو دگری | |||||
از هیولا است صور ریگ روان | ریگ را هرزه چرا میشمری |