دیوان شمس (غزلیات ۱۶)
ظاهر
- ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی
- شوری فتاد در فلک ای مه چه شستهای
- ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
- بزم و شراب لعل و خرابات و کافری
- آن دل که گم شدهست هم از جان خویش جوی
- سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
- دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبیبی
- خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
- آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی
- روی من از روی تو دارد صد روشنی
- هر نفسی از درون دلبر روحانیی
- ای دل چون آهنت بوده چو آیینهای
- یار در آخرزمان کرد طرب سازیی
- رو که به مهمان تو مینروم ای اخی
- جان و جهان میروی جان و جهان میبری
- بازرهان خلق را از سر و از سرکشی
- لاله ستانست از عکس تو هر شورهای
- ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری
- ای که تو عشاق را همچو شکر میکشی
- پیشتر آ پیشتر چند از این رهزنی
- شیردلا صد هزار شیردلی کردهای
- گفت مرا آن طبیب رو ترشی خوردهای
- قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
- بستگی این سماع هست ز بیگانهای
- جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
- خیره چرا گشتهای خواجه مگر عاشقی
- نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری
- ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
- آه که دلم برد غمزههای نگاری
- سلمک الله نیست مثل تو یاری
- خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی
- از پگه ای یار زان عقار سمایی
- چند دویدم سوی افندی
- میرسد ای جان باد بهاری
- دوش همه شب دوش همه شب
- گاه چو اشتر در وحل آیی
- به خاک پای تو ای مه هر آن شبی که بتابی
- ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
- هزار جان مقدس هزار گوهر کانی
- چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی
- اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری
- چو مهر عشق سلیمان به هر دو کون تو داری
- ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونی
- گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی
- من آن نیم که تو دیدی چو بینیم نشناسی
- چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی
- به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی
- تو آسمان منی من زمین به حیرانی
- ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
- خدایگان جمال و خلاصه خوبی
- به عاقبت بپریدی و در نهان رفتی
- چه باده بود که در دور از بگه دادی
- ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی
- منم که کار ندارم به غیر بیکاری
- بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری
- خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوری
- اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری
- ز بامداد درآورد دلبرم جامی
- چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی
- نهان شدند معانی ز یار بیمعنی
- اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی
- اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی
- به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی
- ز بامداد دلم میپرد به سودایی
- شدم به سوی چه آب همچو سقایی
- رسید ترکم با چهرههای گل وردی
- تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری
- فرست باده جان را به رسم دلداری
- نگاهبان دو دیدهست چشم دلداری
- اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری
- دلا همای وصالی بپر چرا نپری
- به من نگر که بجز من به هر کی درنگری
- بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
- مسلم آمد یار مرا دل افروزی
- بیا بیا که تو از نادرات ایامی
- بلندتر شدهست آفتاب انسانی
- ایا مربی جان از صداع جان چونی
- ز آب تشنه گرفتهست خشم میبینی
- بیامدیم دگربار سوی مولایی
- تو نور دیده جان یا دو دیده مایی
- تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی
- رهید جان دوم از خودی و از هستی
- بیا بیا که چو آب حیات درخوردی
- به جان تو که بگویی وطن کجا داری
- به حق آنک تو جان و جهان جانداری
- شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
- اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری
- حرام گشت از این پس فغان و غمخواری
- به اهل پرده اسرارها ببر خبری
- بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی
- اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
- هزار جان مقدس فدای سلطانی
- نگفتمت که تو سلطان خوبرویانی
- بگو به جان مسافر ز رنجها چونی
- از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی
- ز بامداد دلم میجهد به سودایی
- بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
- ترش ترش بنشستی بهانه دربستی
- بداد پندم استاد عشق از استادی
- ببست خواب مرا جاودانه دلداری
- کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
- برست جان و دلم از خودی و از هستی
- پدید گشت یکی آهوی در این وادی
- طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
- ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی
- فرست بادهی جان را به رسم دلداری
- میان تیرگی خواب و نور بیداری
- به دست هجر تو زارم تو نیز میدانی
- کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی
- جان جان مایی، خوشتر از حلوایی
- تو چنین نبودی تو چنین چرایی
- تو خدای خویی تو صفات هویی
- نه ز عاقلانم که ز من بگیری
- عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
- در لطف اگر بروی شاه همه چمنی
- دلا گر مرا تو ببینی ندانی
- پذیرفت این دل ز عشقت خرابی
- نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟!
- نشانت کی جوید که تو بینشانی
- اگر چه لطیفی و زیبالقایی
- هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
- الا میر خوبان هلا تا نرنجی
- به حیلت تو خواهی که در را ببندی
- چو عشقش برآرد سر از بیقراری
- بتا گر مرا تو ببینی ندانی
- گل سرخ دیدم شدم زعفرانی
- عجبالعجایب توی در کیایی
- تو هر چند صدری شه مجلسی
- رضیت بما قسمالله لی
- تماشا مرو نک تماشا تویی
- الا هات حمرا کالعندم
- خواهیم یارا کامشب نخسپی
- حدی نداری در خوش لقایی
- تو جان مایی، ماه سمایی
- با چرخ گردان تیره هوایی
- خواهی ز جنون بویی ببری
- سلطان منی سلطان منی
- آن به که مرا تمکین نکنی
- صنما خرگه توم که بسازی و برکنی
- صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری
- ای خجل از تو شکر و آزادی
- حکم نو کن که شاه دورانی
- مستی و عاشقانه میگویی
- بحر ما را کنار بایستی
- آوخ آوخ چو من وفاداری
- ای دلزار محنت و بلا داری
- ساقیا ساقیا روا داری
- تا شدستی امیر چوگانی
- مستم از بادههای پنهانی
- من مرید توام مراد تویی
- چند اندر میان غوغایی
- گر چه تو نیم شب رسیدستی
- ز اول بامداد سر مستی
- ز اول بامداد سرمستی
- در غم یار یار بایستی
- در غم یار، یار بایستی
- آنکه چون ابر خواند کف ترا
- رو، مسلم تراست بیکاری
- زندگانی مجلس سامی
- جان جانی و جان صد جانی
- خامشی ناطقی مگر جانی
- ای که مستک شدی و میگویی
- عشق در کفر کرد اظهاری
- مست و خوشی باده کجا خوردهی؟
- جان و جهان! دوش کجا بودهی
- ای دل سرمست، کجا میپری؟
- از مه من مست دو صد مشتری
- یا ملک المغرب والمشرق
- گر نه شکار غم دلدارمی
- ای که تو از عالم ما میروی
- خشم مرو خواجه! پشیمان شوی
- ای که ازین تنگ قفص میپری
- باده ده، ای ساقی هر متقی
- صد دل و صد جان بدمی دادمی
- کار به پیری و جوانیستی
- کردم با کان گهر آشتی
- آدمیی، آدمیی، آدمی
- در دل من پردهی نو میزنی
- این طریق دارهم یا سندی و سیدی
- اخلایی! اخلایی! صفونی عند مولایی
- ما انصف ندمانی، لو انکر ادمانی
- بغداد همانست که دیدی و شنیدی
- ای جان، چندان خوبی، نوباوهی یعقوبی
- کسی کو را بود خلق خدایی
- عزیزی و کریم و لطف داری
- بگو ای تازه رو، کم کن ملولی
- اتیالنیروز مسرورالجنان
- ادر کاسی و دعنی عن فنونی
- یا ساقی اسقنی براح
- سلبالعشق فادی، حصلالیوم مرادی
- کالی تیشی آینوسای افندی چلبی
- لا یغرنک سد هوس عن رایی
- غدرالعشق فزلت قدمی
- وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری
- درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی
- بار منست او بچه نغزی، خواجه اگرچه همه مغزی
- سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی
- گهی پردهسوزی، گهی پردهداری
- الام طماعیة العاذل
- هذا طبیبی، عند الدوآء
- یا ساقی الحی اسمع سالی
- هذا سیدی، هذا سندی
- طیبالله عیشکم، لا اوحشالله من ابی
- یا ملک المبعث والمحشر
- روزن دل! آه چه خوش روزنی
- اضحکنی بنظرة، قلت له فهکذی
- قد اسکرنی ربی من قهوة مد راری
- الا فیالغشق تشریفی و عیدی
- نسیت الیوم من عشقی صلاتی
- اتاک الصوم فی حلل السعود
- نسیمالصبح جد بابتشار
- الا یا مالکا رقالزمان
- املا قدح البقا ندیمی!
- یا مالک دمة الزمان
- یا ساقیةالمدام هاتی
- طارت حیلی و زال حیلی
- قالت الکأس ارفعونی کم تحبسونی
- ترکبن طبقا عن طبق مولایی
- اسفا لقلبی یوما هجرالحبیب داری
- لا قیالفراش نارا کن هکذا حبیبی
- الا حریم لیلی، علیکم سلامی
- اخرج عنالمکان، یا صارمالزمان
- یا من یزید حسنک حقا تحیری
- یا ویح نفسنا بفوات الفضائل
- یا ملکالمحشر، ترحم لا ترتشی
- قلت له مصیحا یا ملکالمشرق
- یا ساقی الراح خذ و امرلاء به طاسی
- ایا ملتقی العیش کم تبعدی
- یا ولی نعمتی و سلطانی