دیوان شمس/جان جان مایی، خوشتر از حلوایی
ظاهر
جان جان مایی، خوشتر از حلوایی | چرخ را پر کردزینت و زیبایی | |||||
دایهی هستیها، چشمهی مستیها | سرده مستانی، و افت سرهایی | |||||
باغ و گنج خاکی، مشعلهی افلاکی | از طوافت کیوان یافته بالایی | |||||
وعده کردی کایم، وعده را میپایم | ای قمر سیمایم، تو کرا میپایی؟ | |||||
وقت بخشش جانا، کانی و دریایی | وقت گفتن مانا، که شکر میخایی | |||||
بیتوم پروانی، جای تو پیدا نی | در پی تو دلها، خیره و هر جایی | |||||
هوش را برباید، عمر را افزاید | چشم را بگشاید، هرچه تو فرمایی | |||||
اندران مجلسها، که تو باشی شاها | جان نگنجد، تا تو ندهیش گنجایی | |||||
تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان | آن بود که مانم، تا تو ندهیش گنجایی | |||||
تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان | آن بود که مانم، بیتو در تنهایی | |||||
خوشترین مقصودی، با نوا ترسودی | آن بود که گویی:« چونی ای سودایی؟» | |||||
پختگان را خمری، بهر خامان شیری | بهر شیره و شیرت، بین تو خون پالایی | |||||
عشق تو خوش خیزی، در جگر آمیزی | دست تو خونریزی، دست را نالایی | |||||
گر شود هر دستی دستگیر مستی | نیست چاره پیدا، تا تو ناپیدایی | |||||
روحها دریادان، جسمها کفها دان | تو بیا، ای آنک گوهر دریایی | |||||
سیدی مولایی، مسکنی مشوایی | مبدع الاشیاء مسکرالاجزاء | |||||
فالقالصباح، خالقالرواح | یا کریم الراح، ساعة السقاء | |||||
من نهادم دستم، بر دهان مستم | تا تو گویی که تو دادهی گویایی |