دیوان شمس/شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
ظاهر
شبی که دررسد از عشق پیک بیداری | بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری | |||||
ستاره سجده کند ماه و زهره حال آرد | رها کن خرد و عقل سیر و رهواری | |||||
زهی شبی که چنان نجم در طلوع آید | به روز روشن بدهد صفات ستاری | |||||
ز ابتدای جهان تا به انتهای جهان | کسی ندید چنین بیهشی و هشیاری | |||||
تو خواه برجه و خواهی فروجه این نبود | کی زهره دارد با آفتاب سیاری | |||||
طمع مدار که امشب بر تو آید خواب | که برنشست به سیران خدیو بیداری |