دیوان شمس/ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
ظاهر
ای صنم گلزاری چند مرا آزاری | من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری | |||||
چند مرا بفریبی هر چه کنی میزیبی | چند به دل آموزی مغلطه و طراری | |||||
آن که از آن طراری باز بر او برشکنی | افتد و سودش نکند در دغلی هشیاری | |||||
ساده دلی ساز مرا سوی عدم تاز مرا | تار هم از لطف فنا زین فرح و زین زاری | |||||
هر کی بگرید به یقین دیده بود گنج دفین | هر کی بخندد بود او در حجب ستاری | |||||
من که ز دور آمدهام با شر و شور آمدهام | بازبنگشادهام این دان خبر سرباری | |||||
بار که بگشاده شود از پی سرمایه بود | مایه نداری تو ولی خایه خود میخاری | |||||
بس کن و بسیار مگو روی بدو آر بدو | مشتری گفت تو او سیر نه از بسیاری |