دیوان شمس/تو نور دیده جان یا دو دیده مایی
ظاهر
تو نور دیده جان یا دو دیده مایی | که شعله شعله به نور بصر درافزایی | |||||
تو آفتاب و دلم همچو سایه در پی تو | دو چشم در تو نهادهست و گشته هرجایی | |||||
از آن زمان که چو نی بستهام کمر پیشت | حرارتیست درون دل از شکرخایی | |||||
ز کان لطف تو نقدست عیش و عشرت ما | نیم به دولت عشق لب تو فردایی | |||||
به ذات پاک خداوند کز تو دزدیدهست | هر آنچ آب حیاتست روح افزایی | |||||
ز جوی حسن تو خوبان سبو سبو برده | به تشنگان ره عشق کرده سقایی | |||||
زهی سعادت آن تشنگان که بوی برند | به اصل چشمه آب خوش مصفایی | |||||
سبوی صورتها را به سنگ برنزنند | خورند آب حیات تو را ز بالایی | |||||
خدیو مفخر تبریز شمس دین به حق | دو صد مراد برآری چنین چو بازآیی |