دیوان شمس/از مه من مست دو صد مشتری
ظاهر
از مه من مست دو صد مشتری | غمزه او سحر دو صد سامری | |||||
هر نفسی شعله زند دین از او | سوز نهد در جگر کافری | |||||
آتش دل بر شده تا آسمان | وز تف او گشته افق احمری | |||||
دوش جمال تو همیشد شتاب | در کف او مشعله آذری | |||||
گفتم هین قصد کی داری بگو | شیر خدا حمله کجا میبری | |||||
ای تو سلیمان به سپاه و لوا | خاتم تو افسر دیو و پری | |||||
جان و روان سخت روان میروی | سوی من کشته دمی ننگری | |||||
نعره مستان میت نشنوی | هیچ کسی را به کسی نشمری | |||||
تیز همیکرد خیالش نظر | محو شدم در تف آن ناظری | |||||
نیست شدم نیست از آن شور نیست | رفت ز من مهتری و کهتری | |||||
مفخر تبریز شهم شمس دین | شرح دهد حال من ار منکری |