دیوان شمس/رسید ترکم با چهرههای گل وردی
ظاهر
رسید ترکم با چهرههای گل وردی | بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی | |||||
بگفتمش که یکی نامهای به دست صبا | بدادمی عجب آورد گفت گستردی | |||||
بگفتمش که چرا بیگه آمدی ای دوست | بگفت سیرو یدی یلده یلدشم اردی | |||||
بگفتمش ز رخ توست شهر جان روشن | ز آفتاب درآموختی جوامردی | |||||
بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را | تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی | |||||
بقای من چو بدید و زوال خود خورشید | گرفت در طلبم عادت جهان گردی | |||||
سجود کردم و مستغفرانه نالیدم | بدید اشک مرا در فغان و پردردی | |||||
بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی | به عشق گفت من و گفتنم درآوردی | |||||
بگفتمش گل بیخار و صبح بیشامی | که بندگان را با شیر و شهد پروردی | |||||
ز لطفهای توست آنک سرخ میگویند | به عرف حیله زر را بدان همه زردی | |||||
بگفت باش کم آزار و دم مزن خامش | که زرد گفتی زر را به فن و آزردی |