دیوان شمس/روی من از روی تو دارد صد روشنی
ظاهر
روی من از روی تو دارد صد روشنی | جان من از جان تو یابد صد ایمنی | |||||
آهن هستی من صیقل عشقش چو یافت | آینه کون شد رفت از او آهنی | |||||
مرغ دلم میطپید هیچ سکونی نداشت | مسکن اصلیش دید یافت در او ساکنی | |||||
ندهد بیچشم تو چشم من آینگی | ندهد بیروز تو روزن من روزنی | |||||
چشم منش چون بدید گفت که نور منی | جان منش چون بدید گفت که جان منی | |||||
صبر از آن صبر کرد شکر شکر تو دید | فقر از آن فخر شد کز تو شود او غنی | |||||
گاه منم بر درت حلقه در میزنم | گاه تویی در برم حلقه دل میزنی | |||||
باد صبا سوی عشق این دو رسالت ببر | تا شوم از سعی تو پاک ز تردامنی | |||||
هست مرا همچو نی وام کمر بستنی | هست تو را همچو نی وام شکر دادنی | |||||
ای دل در ما گریز از من و ما محو شو | زانک بریدی ز ما گر نبری از منی | |||||
دانه شیرین به سنگ گفت چو من بشکنم | مغز نمایم ولیک وای چو تو بشکنی |