دیوان شمس/یا ساقی الحی اسمع سالی
ظاهر
یا ساقی الحی اسمع سالی | انشد فادی، واخبر بحال | |||||
قالو تسلی، حاشا و کلا | عشق تجلی من ذیالجلال | |||||
العشق فنی، والشوق دنی | والخمر منی، والسکر حالی | |||||
عشق وجیهی، بحر یلیه | والحوت فیه روحالرجال | |||||
انتم شفایی، انتم دوایی | انتم رجایی، انتم کمالی | |||||
الفخ کامن، والعشق آمن | والرب ضامن، کی لاتبالی | |||||
عشق موبد، فتلی تعمد | و انا معود، بأسالنزال | |||||
گفتم که: « ما را هنگامه بنما » | گفت: « اینک اما تو در جوالی | |||||
بدران جوال و سر را برون کن | تا خود ببینی کندر وصالی | |||||
اندر ره جان پا را مرنجان | زیرا همایی با پر و بالی » | |||||
گفتم که: « عاشق بیند مرافق » | گفتا که: « لالا ان کان سالی » | |||||
گفتم که: « بکشی تو بیگنه را » | گفتا: « کذا هوالوصل غالی » | |||||
گفتم « چه نوشم زان شهد؟ » گفتا | « مومت نباشد هان، تا نمالی » | |||||
انعم صباحا، واطلب رباحا | وابسط جناحا فالقصر عالی | |||||
مینال چون نا، خوش همنشینا! | حقست بینا، هر چون که نالی | |||||
انا وجدنا درا، فقدنا | لما ولجنا، موجاللیالی | |||||
می گرد شبها، گرد طلبها | تا پیشت آید نیکو سگالی | |||||
می گرد شب در، مانند اختر | اناللیالی بحراللالی | |||||
دارم رسولی، اما ملولی | یارب خلص، عن ذیالملال | |||||
عندی شراب لوذقت منه | بس شیرگیری، گرچه شغالی | |||||
درکش چو افیون، واره تو اکنون | گه در جوابی، گه در سوالی | |||||
من سخت مستم، به خود خوشستم | یا من تلمنی، لم تدر حالی | |||||
جانا فرود آ، از بام بالا | وانعم بوصل، فالبیت خالی | |||||
گفتم که: « بشنو، رمزی ز بنده » | گفتا که: « اسکت یا ذاالمقال » | |||||
گفتم: « خموشی صعبست » گفتا: | یا ذاالمقال، صرذاالمعالی | |||||
کس نیست محرم، کوتاه کن دم | والله اعلم، والله تالی |