دیوان شمس/کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی
ظاهر
کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی | نیمشب بر بام مایی، تا کرمی طلبی | |||||
گه سیهپوش و عصا، که منم کالویروس | گه عمامه و نیزهی که غریبم عربی | |||||
هرچه هستی ای امیر، سخت مستی شیرگیر | هر زبان خواهی بگو، خسروا شیرین لبی | |||||
ارتمی آغاپسو، کایکاپر ترا | نور حقی یا حقی، یا فرشته یا نبی | |||||
چون غم دل میخورم، رحم بر دل میبرم | کای دل مسکین چرا در چنین تاب و تبی | |||||
دل همیگوید که:« تو از کجا من از کجا | من دلم تو قالبی، رو همیکن قالبی | |||||
پوستها را رنگها، مغزها را ذوقها | پوستها با مغزها کی کند هم مذهبی؟» | |||||
کالی میرا لییری، پوستن کالاستن | شب شما را روز شد، نیست شبها را شبی | |||||
اشکلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو | سردهی کن لحظهی، زانک شیرین مشربی | |||||
من خمش کردم، مرا بیزبان تعلیم ده | آنچ ازو لرزد دل مشرقی و مغربی |