دیوان شمس/صنما خرگه توم که بسازی و برکنی
ظاهر
صنما خرگه توم که بسازی و برکنی | قلمیام به دست تو که تراشی و بشکنی | |||||
منم آن شقه علم که گهم سرنگون کنی | و گهی بر فراز کوه برآری و برزنی | |||||
منم آن ذره هوا که در این نور روزنم | سوی روزن از آن روم که تو بالای روزنی | |||||
هله ذره مگو مرا چو جهان گیر خود مرا | دو جهان بیتو آفتاب کجا یافت روشنی | |||||
همگی پوستم هله تو مرا مغز نغز گیر | همه خشکاند مغزها چو نبخشی تو روغنی | |||||
اگرم شاه و بیتوام چه دروغست ما و من | و گرم خاک و با توام چه لطیفست آن منی | |||||
به تو نالم تو گوییم که تو را دور کردهام | که ببینم در این هوا که تو ذره چه میکنی | |||||
به یکی ذره آفتاب چرا مشورت کند | تو بکش هم تو زنده کن مکن ای دوست کردنی | |||||
تو چه می دادهای به دل که چپ و راست میفتد | و گهی نی چپ و نه راست و نه ترس و نه ایمنی |