دیوان شمس/کالی تیشی آینوسای افندی چلبی
ظاهر
کالی تیشی آینوسای افندی چلبی | نیمشب بر بام مایی، تا کرا میطلبی | |||||
گه سیهپوش و عصایی، که منم کالویروس | گه عمامه و نیزه در کف که غریبم عربی | |||||
چون عرب گردی، بگویی «فاعلاتن فلاعات | ابصرالدنیا جمیعا فی قمیصی تختبی | |||||
علت اولی نمودی خویش را با فلسفی | چه زیان دارد ترا؟! تو یاربی و یاربی | |||||
گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان | هر زبان خواهی بفرما، خسروا، شیرین لبی | |||||
ارتمی اغاپسودی کایکا پراترا | نور حقی یا تو حقی، یا فرشته یا نبی | |||||
با نه اینی و نه آنی، صورت عشقی و بس | با کدامین لشکری و در کدامین موکبی؟ | |||||
چون غم دل میخورم، یا رحم بر دل میبرم | کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟! | |||||
دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا! | من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی | |||||
پوستها را رنگها و مغزها را ذوقها | پوستها با مغزها خود کی کند هم مذهبی؟! » | |||||
کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن | شب شما را روز گشت و نیست شبها را شبی | |||||
من خمش کردم، فسونم، بیزبان تعلیم ده | ای ز تو لرزان و ترسان مشرقی و مغربی | |||||
شمس تبریزی، برآ چون آفتاب از شرق جان | تا گشایند از میان زنار کفر و معجبی |