دیوان شمس/صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری
ظاهر
صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری | قمرا میرسد تو را که به خورشید بنگری | |||||
همه عالم چو جان شود همگی گلستان شود | شکم خاک کان شود چو تو بر خاک بگذری | |||||
تن من همچو رشته شد به دلم مهر کشته شد | چو به سر این نوشته شد نبود کار سرسری | |||||
چو سحر پرده میدرد تو پس پرده میروی | چو به شب پرده میکشد تو به شب پرده میدری | |||||
صنما خاک پای خود تو مرا سرمه وام ده | که نظر در تو خیره شد که تو خورشیدمنظری | |||||
رخ خوبان این جهان همه ابرست و تو مهی | سر شاهان این جهان همه پایست و تو سری | |||||
چو درآمد خیال تو مه نو تیره شد بگفت | چه عجب گر تو روشنی که از او آب میخوری |