دیوان شمس/کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
ظاهر
کسی که باده خورد بامداد زین ساقی | خمار چشم خوشش بین و فهم کن باقی | |||||
به ناشتاب سعادت مرا رسید شتاب | چنانک کعبه بیاید به نزد آفاقی | |||||
بیا حیات همه ساقیان بپیما زود | شراب لعل خدایی خاص رواقی | |||||
هزار جام پر از زهر داده بود فراق | رسید معدن تریاق و کرد تریاقی | |||||
بیا که دولت نو یافت از تو بخت جوان | بیا که خلعت نو یافت از تو مشتاقی | |||||
چگونه خنده بپوشم انار خندانم | نبات و قند نتاند نمود سماقی | |||||
تویی که جفت کنی هر یتیم را به مراد | که هیچ جفت نداری به مکرمت طاقی | |||||
جهان لهو و لعب کودکانه باده دهد | ز توست مستی بالغ که زفت سغراقی | |||||
به گرد خانه دل مرا غم همیگردد | بکند دیده ماران زمرد راقی | |||||
برآ در آینه شو یا ز پیش چشمم دور | که زنگ قیصر روم و عدو احداقی | |||||
نماید آینهام عکس روی و قانع نیست | صور نماید و بخشد مزید براقی | |||||
از این گذر کن کامروز تا به شب عیش است | خراب و مست دریدیم دلق زراقی | |||||
بریز بر سر و ریشش سبوی می امروز | هر آنک دم زند از عقل و خوب اخلاقی | |||||
چراغ قصر جهان قیصر منست امروز | به برق عارض رومی و چشم قفچاقی | |||||
به باد باده پراکنده گشت ابر سخن | فرست باده بیابر را که رزاقی |