دیوان شمس/طیبالله عیشکم، لا اوحشالله من ابی
ظاهر
طیبالله عیشکم، لا اوحشالله من ابی | لست انسی احبتی، والجفا لیس مذهبی | |||||
سایه بر بندگان فکن، که تو مهتاب هر شبی | سخنی گو، خمش مکن، که به غایت شکر لبی | |||||
ما تسلیت عنکم، ما نسینا حقوقکم | نصب عینی خیالکم لیس حسناه یختبی | |||||
جان سوارست و فارسی، خر تن زیر ران او | زشت باشد که زیر خر، کند این روح مرکبی | |||||
فتح الله عیننا، جمعالله بیننا | خفرات اتیننا، بجمال و غبغب | |||||
هله زین نیر درگذر، بده آن جام معتبر | که دل و جان ز جام او، برهد زین مذبذبی | |||||
املاالکأس لا تقل لنداماک اصبروا | نفدالصبرالتقی یا حبیبی و صاحبی | |||||
زمن از تو دونده شد، فلکت نیز بنده شد | دو جهان از تو زنده شد چه دلاویز مشربی! | |||||
حیث ما حاولالثری، فمه جانبالسما | حبث ما حل خاطری، انت قصدی و مطلبی | |||||
دل به اسباب این جهان به امید تو میرود | که تو اسباب را همه بید خود مسببی | |||||
ز تو مشغول میشود به سببها ضمیرها | خبرش نی ز قرب تو، که تو از قرب اقربی | |||||
املا لکأس صاحبی، من دنان ابن راهب | یا کریما مکرما تتجمل و تطرب | |||||
هله خامش مگو صلا، تو که داری بخور هلا | چو درین ظل دولتی ز چه رو در تقلبی؟! | |||||
سکرالقوم فاسکتوا طربالروح فانصتوا | وصلوا لا تعربدوا طلبا للتغلب |