دیوان شمس/پیشتر آ پیشتر چند از این رهزنی
ظاهر
پیشتر آ پیشتر چند از این رهزنی | چون تو منی من توام چند تویی و منی | |||||
نور حقیم و زجاج با خود چندین لجاج | از چه گریزد چنین روشنی از روشنی | |||||
ما همه یک کاملیم از چه چنین احولیم | خوار چرا بنگرد سوی فقیران غنی | |||||
راست چرا بنگرد سوی چپ خویش خوار | هر دو چو دست تواند چه یمنی چه دنی | |||||
ما همه یک گوهریم یک خرد و یک سریم | لیک دوبین گشتهایم زین فلک منحنی | |||||
رخت از این پنج و شش جانب توحید کش | عرعر توحید را چند کنی منثنی | |||||
هین ز منی خیز کن با همه آمیز کن | با خود خود حبهای با همه چون معدنی | |||||
هر چه کند شیر نر سگ بکند هم سگی | هر چه کند روح پاک تن بکند هم تنی | |||||
روح یکی دان و تن گشته عدد صد هزار | همچو که بادامها در صفت روغنی | |||||
چند لغت در جهان جمله به معنی یکی | آب یکی گشت چون خابیهها بشکنی | |||||
جان بفرستد خبر جانب هر بانظر | چون که به توحید تو دل ز سخن برکنی |