دیوان شمس/هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
ظاهر
هم ایثار کردی هم ایثار گفتی | که از جور دوری و با لطف جفتی | |||||
چراغ خدایی به جایی که آیی | حیات جهانی به هر جا که افتی | |||||
تو قانون شادی به عالم نهادی | چهها بخش کردی چه درها که سفتی | |||||
ولیکن ز مستان به مکر و به دستان | شرابیست نادر که آن را نهفتی | |||||
به بازار راعی چه نادرمتاعی | به جان ار فروشی یکی عشوه مفتی | |||||
به زیر و به بالا تو بودی معلا | فلک را دریدی چمن را شکفتی | |||||
به صورت ز خاکی و زین خاک پاکی | چو پاکان گردون نخوردی نخفتی | |||||
تو کن شرح این را که در هر بیانی | چو با دل جنوبی غبارات رفتی |