دیوان شمس/ساقیا ساقیا روا داری
ظاهر
ساقیا ساقیا روا داری | که رود روز ما به هشیاری | |||||
گر بریزی تو نقلها در پیش | عقلها را ز پیش برداری | |||||
عوض باده نکته میگویی | تا بری وقت ما به طراری | |||||
درد دل را اگر نمیبینی | بشنو از چنگ ناله و زاری | |||||
ناله نای و چنگ حال دلست | حال دل را تو بین که دلداری | |||||
دست بر حرف بیدلی چه نهی | حرف را در میان چه میآری | |||||
طوق گردن تویی و حلقه گوش | گردن و گوش را چه میخاری | |||||
گفته را دانههای دام مساز | که ز گفتست این گرفتاری | |||||
گه کلیدست گفت و گه قفلست | گاه از او روشنیم و گه تاری | |||||
گفت بادست گر در او بوییست | هدیه تو بود که گلزاری | |||||
گفت جامست گر بر او نوریست | از رخ تو بود که انواری | |||||
مشک بربند کوزهها پر شد | مشک هم میدرد ز بسیاری |