انوری (غزلیات)
ظاهر
- بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
- جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
- ای کرده خجل بتان چین را
- ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
- تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
- گر باز دگرباره ببینم مگر اورا
- از دور بدیدم آن پری را
- جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
- ای غارت عشق تو جهانها
- ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب
- خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
- خه از کجات پرسم چونست روزگارت
- در همه عالم وفاداری کجاست
- غم عشق تو از غمها نجاتست
- تا دل مسکین من در کار تست
- جرم رهی دوستی روی تست
- دل در آن یار دلاویز آویخت
- ای به دیدهی دریغ خاک درت
- رخت مه را رخ و فرزین نهادست
- گلبن عشق تو بیخار آمدست
- پایم از عشق تو در سنگ آمدست
- کارم ز غمت به جان رسیدست
- حسن را از وفا چه آزارست
- معشوقه به رنگ روزگارست
- ز عشق تو نهانم آشکارست
- ای یار مرا غم تو یارست
- یارب چه بلا که عشق یارست
- هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست
- امید وصل تو کاری درازست
- مهرت به دل و به جان دریغست
- ای برادر عشق سودایی خوشست
- کار دل از آرزوی دوست به جانست
- عشق تو از ملک جهان خوشترست
- عشق تو قضای آسمانست
- هرکه چون من به کفرش ایمانست
- مرا دانی که بیتو حال چونست
- جمالت بر سر خوبی کلاهست
- عشق تو دل را نکو پیرایهایست
- هرکس که غم ترا فسانهست
- بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست
- دل بیتو به صدهزار زاریست
- ماه چون چهرهی زیبای تو نیست
- از تو بریدن صنما روی نیست
- روی برگشتنم از روی تو نیست
- جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست
- عشق تو بیروی تو درد دلیست
- در همه مملکت مرا جانیست
- مکن ای دل که عشق کار تو نیست
- بیمهر جمال تو دلی نیست
- یار با من چون سر یاری نداشت
- باز کی گیرم اندر آغوشت
- رایت حسن تو از مه برگذشت
- یار ما را به هیچ برنگرفت
- سخت خوشی چشم بدت دورباد
- از بس که کشیدم از تو بیداد
- مرا با دلبری کاری بیفتاد
- هرکس که ز حال من خبر یابد
- جان ز رازت خبر نمییابد
- در دور تو کم کسی امان یابد
- حسنت اندر جهان نمیگنجد
- یار گرد وفا نمیگردد
- عشق تو بر هرکه عافیت بهسر آرد
- یار دل در میان نمیآرد
- عشق هر محنتی به روی آرد
- زلف تو تکیه بر قمر دارد
- تا ماهرویم از من رخ در حجیب دارد
- مرا تا کی فلک رنجور دارد
- با قد تو قد سرو خم دارد
- جان نقش رخ تو بر نگین دارد
- یار با هرکسی سری دارد
- دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد
- تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد
- به بیل عشق تو دل گل ندارد
- دلم را انده جان میندارد
- آرزوی روی تو جانم ببرد
- بدیدم جهان را نوایی ندارد
- بتی دارم که یک ساعت مرا بیغم بنگذارد
- عشقم این بار جهان بخواهد برد
- حلقهی زلف تو بر گوش همی جان ببرد
- روی تو آرام دلها میبرد
- صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد
- عشق ترا خرد نباید شمرد
- ای مانده من از جمال تو فرد
- جمالش از جهان غوغا برآورد
- باز دستم به زیر سنگ آورد
- حسنش از رخ چو پرده برگیرد
- هر کرا با تو کار درگیرد
- مرا صوت نمیبندد که دل یاری دگر گیرد
- نه دل کم عشق یار میگیرد
- دل راه صلاح برنمیگیرد
- نه وعدهی وصلت انتظار ارزد
- جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد
- درد تو صدهزار جان ارزد
- از وصل تو آتش جگر خیزد
- چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
- دست در وصل یار مینرسد
- دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
- هرچه با من کنی روا باشد
- نه چو شیرین لبت شکر باشد
- رنگ عاشق چو زعفران باشد
- ترا کز نیکوان یاری نباشد
- مرا گر چون تو دلداری نباشد
- بیعشق توام به سر نخواهد شد
- حسن تو بر ماه لشکر میکشد
- بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
- زلفت چو به دلبری درآمد
- مرا تاثیر عشقت بر دل آمد
- با روی دلفروزت سامان بنمیماند
- جانا دلم از غمت به جان آمد
- عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد
- رخ خوبت خدای میداند
- نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
- هرچه مرا روی تو به روی رساند
- مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند
- حسن تو گر بر همین قرار بماند
- طاقت عشق تو زین بیشم نماند
- درد تو دلا نهان نماند
- در همه آفاق دلداری نماند
- عشق تو ز دل برید نتواند
- گل رخسار تو چون دسته بستند
- آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند
- هرکرا عشقت به هم برمیزند
- هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند
- نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند
- گر وفا با جمال یار کند
- معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند
- جان وصال تو تقاضا میکند
- دل به عشقش رخ به خون تر میکند
- حسن تو عشق من افزون میکند
- یار در خوبی قیامت میکند
- زلفش اندر جور تلقین میکند
- عالمی در ره تو حیرانند
- گرد ترا دل همی چنان خواهد
- یارم این بار، بار میندهد
- هرکه دل بر چون تو دلداری نهد
- دوش آنکه همه جهان ما بود
- من آن نیم که مرا بیتو جان تواند بود
- آن روزگار کو که مرا یار یار بود
- دوش تا صبح یار در بر بود
- ای دلبر عیار ترا یار توان بود
- آنچه بر من در غم آن نامسلمان میرود
- آب جمال جمله به جوی تو میرود
- دست در روزگار مینشود
- وصلت به آب دیده میسر نمیشود
- چون نیستی آنچنان که میباید
- دوستی یک دلم همی باید
- دل در هوست ز جان برآید
- ز هجران تو جانم میبرآید
- آنرا که غمت ز در درآید
- صبر با عشق بس نمیآید
- درد سر دل به سر نمیآید
- یا وصل ترا عنایتی باید
- ز عمرم بیتو درد دل فزاید
- از نازکی که رنگ رخ یار مینماید
- چو کاری ز یارم همی برنیاید
- به عمری در کفم یاری نیاید
- ز عهد تو بوی وفا مینیاید
- طاقتم در فراق تو برسید
- غارت عشقت به دل و جان رسید
- ساقیا بادهی صبوح بیار
- هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار
- سلام علیک ای جفا پیشه یار
- ای غم تو جسم را جانی دگر
- دلدار به طبع گشت رام آخر
- ای شده از رخ تو تاب قمر
- ای پسر بردهی قلندر گیر
- دلا در عاشقی جانی زیانگیر
- ای جهان را به حضرت تو نیاز
- تختهی عشق برنوشتم باز
- قیامت میکنی ای کافر امروز
- جمالت عشق میافزاید امروز
- چارهی عشق تو نداند کس
- جانا به غریبستان چندین بنماند کس
- نگارا بر سر عهد و وفا باش
- باز دوش آن صنم بادهفروش
- دوش در ره نگارم آمد پیش
- به جان آمد مرا کار از دل خویش
- کرا در شهر برگویم غم دل
- ساقی اندر خواب شد خیز ای غلام
- مست از درم درآمد دوش آن مه تمام
- تا به مهر تو تولا کردهام
- بدو چشم تو که تا زندهام
- تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام
- یعلمالله که دوستدار توام
- روی ندارم که روی از تو بتابم
- کس نداند کز غمت چون سوختم
- آخر در زهد و توبه دربستم
- دل از خوبان دیگر برگرفتم
- ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
- دردا و دریغا که دل از دست بدادم
- برآنم کز تو هرگز برنگردم
- ای مسلمانان ز جان سیر آمدم
- در دست غم یار دلارام بماندم
- بدان عزمم که دیگر ره به میخانه کمر بندم
- دل باز به عاشقی درافکندم
- زیر بار غمی گرفتارم
- هرچند به جای تو وفا دارم
- بیا که با سر زلف تو کارها دارم
- تا به کوی تو رهگذر دارم
- درد دل هر زمان فزون دارم
- عشقت اندر میان جان دارم
- هرچند غم عشقت پوشیده همی دارم
- جز سر پیوند آن نگار ندارم
- داری خبر که در غمت از خود خبر ندارم
- یارم تویی به عالم یار دگر ندارم
- اگر نقش رخت بر جان ندارم
- نگارا جز تو دلداری ندارم
- گر عزیزم بر تو گر خوارم
- بیا تا ببینی که من بر چه کارم
- عمر بیتو به سر چگونه برم
- کارم به جان رسید و به جانان نمیرسم
- دل رفت و این بتر بر دلبر نمیرسم
- پای بر جای نیست همنفسم
- کار جهان نگر که جفای که میکشم
- نو به نو هر روز باری میکشم
- ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
- ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
- جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
- تو دانی که من جز تو کس را ندانم
- ره فراکار خود نمیدانم
- ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم
- از عشقت ای شیرین صنم گرچه بر سر برمیزنم
- بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم
- من که باشم که تمنای وصال تو کنم
- باز چون در خورد همت میکنم
- تا نپنداری که دستان میکنم
- بیتو جانا زندگانی میکنم
- هر غم که ز عشق یار میبینم
- دل را به غمت نیاز میبینم
- سر آن دارم کامروز بر یار شوم
- روز دو از عشق پشیمان شوم
- چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
- تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
- آخر به مراد دل رسیدیم
- ای روی خوب تو سبب زندگانیم
- دل بدادیم و جان نمیخواهیم
- درمان دل خود از که جویم
- ای بندهی روی تو خداوندان
- عشق بر من سر نخواهد آمدن
- عاشقی چیست مبتلا بودن
- هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن
- آتش ای دلبر مرا بر جان مزن
- به عمری آخرم روزی وفا کن
- ای بت یغما دلم یغما مکن
- ز من حجرهی خویش پنهان مکن
- روی خوب خویش را پنهان مکن
- شرم دار آخر جفا چندین مکن
- ز من برگشتی ای دلبر دریغا روزگار من
- ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
- چو کرد خیمهی حسنت طناب خویش مکین
- ایمن ز عارض تو این خط سیاه تو
- ای قبای حسن بر بالای تو
- ترک من ای من سگ هندوی تو
- ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
- جرم رهی دوستی روی تو
- ای مردمان بگویید آرام جان من کو
- ای برده دل من و جفا کرده
- ای ایزد از لطافت محضت بیافریده
- ای رخت رشک آفتاب شده
- هرگز از دل خبر نداشتهای
- تا دل من بردهای قصد جفا کردهای
- سهل میگیرم چو با ما کردهای
- مسکین دلم به داغ جفا ریش کردهای
- بر مه از عنبر عذار آوردهای
- تا که دستم زیر سنگ آوردهای
- دامن اندر پای صبر آوردهای
- زردرویم ز چرخ دندانخای
- جانا به کمال صورتیای
- گر مرا روزگار یارستی
- همچون سر زلف خود شکستی
- یا بدان رخ نظری بایستی
- ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
- چه نازست آنکه اندر سرگرفتی
- ای دل تو مرا به باد دادی
- دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی
- ای دوست به کام دشمنم کردی
- گر ترا روزی ز ما یاد آمدی
- بس دلافروز و دلارام آمدی
- گر ترا طبع داوری بودی
- یاد میدار کانچه بنمودی
- بیدلم ای یار همچنان که تو دیدی
- دلم بردی نگارا وارمیدی
- بدخویتری مگر خبر داری
- روی چون ماه آسمان داری
- ما را تو به هر صفت که داری
- تو گر دوست داری مرا ور نداری
- گرفتم کز غم من غم نداری
- یک دم به مراعات دلم گرم نداری
- ندارم جز غم تو غمگساری
- ای کار غم تو غمگساری
- با من اندر گرفتهای کاری
- نگفتی کزین پس کنم سازگاری
- ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
- الحق نه دروغ محتشم یاری
- گرفتم سر به پیمان درنیاری
- جانا اگر به جانت بیابم گران نباشی
- مرا وقتی خوشست امروز و حالی
- گر جان و دل به دست غم تو ندادمی
- گر من اندر عشق جز درد یاری دارمی
- یک زمان از غم نیاسایم همی
- بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
- آگه نهای ز حالم ای جان و زندگانی
- بنامیزد به چشم من چنانی
- ای غایت عیش این جهانی
- گرد ماه از مشک خرمن میزنی
- دلم بردی و برگشتی زهی دلدار بیمعنی
- نام وصل اندر زبانی افکنی
- سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
- بیگناه از من تبرا میکنی
- آخر ای جان جهان با من جفا تا کی کنی
- از من ای جان روی پنهان میکنی
- ناز از اندازه بیرون میکنی
- باز آهنگ بلایی میکنی
- دوستا گر دوستی گر دشمنی
- در حسن قرین نوبهار آیی
- این همه چابکی و زیبایی
- ای همه دلبری و زیبایی
- خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
- ای روی تو آیت نکویی
- ای خوبتر ز خوبی نیکوتر از نکویی
- قرطه بگشای و زمانی بنشین بیش مگوی