انوری (غزلیات)/زیر بار غمی گرفتارم

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(زیر بار غمی گرفتارم)
  زیر بار غمی گرفتارم کاندرو دم زدن نمی‌آرم  
  عمر و عیشم به رنج می‌گذرد من از این عمر و عیش بیزارم  
  در تمنای یک دمی بی‌غم همه شب تا به روز بیدارم  
  تا غمت می‌کشد گریبانم دامنت چون ز دست بگذارم  
  حاصل دولت جوانی خویش دامنی پر ز آب و خون دارم