انوری (غزلیات)/معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند)
  معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند با آشنا و دوست کسی این‌چنین کند  
  چون در رکاب عهد و وفا می‌رود دلم بیهوده است جور و جفا چند زین کند  
  دل پوستین به گازر غم داد و طرفه آنک روز و شبم هنوز همی پوستین کند  
  گوید که دامن از تو و عهد تو درکشم تا عشق من سزای تو در آستین کند  
  از آسمان تا به زمین منت است اگر با این و آن حدیث من اندر زمین کند  
  چیزی دگر همی نشناسم درین جز آنک باری گمان خلق به یک ره یقین کند  
  بریخ نوشت نام وفا کانوری چرا نامم ز بهر مرتبه نقش نگین کند