انوری (غزلیات)/حسن را از وفا چه آزارست
ظاهر
حسن را از وفا چه آزارست | که همه ساله با جفا یارست | |||||
خود وفا را وجود نیست پدید | وین که در عادتست گفتارست | |||||
از برون جهان وفا هم نیست | کاثرش ز اندرون پدیدارست | |||||
چه وفا این چه ژاژ میگویم | که ازو حسن را چه آزارست | |||||
تا مصاف وفا شکسته شدست | علم عافیت نگونسارست | |||||
عشق را عافیت به کار نشد | لاجرم کار عاشقان زارست | |||||
دست در کار عافیت نشود | هر کجا عشق بر سر کارست | |||||
عشق در خواب و عاشقان در خون | دایه بیشیر و طفل بیمارست | |||||
آرزو میپزیم چتوان کرد | سود ناکرده سخت بسیارست | |||||
اینکه امروز بر سر گنجی | پای فردات بر دم مارست | |||||
انوری از سر جهان برخیز | که نه معشوقهی وفادارست |