انوری (غزلیات)/عشقم این بار جهان بخواهد برد
ظاهر
عشقم این بار جهان بخواهد برد | برد نامم نشان بخواهد برد | |||||
در غمت با گران رکابی صبر | دل ز دستم عنان بخواهد برد | |||||
موج طوفان فتنهی تو نه دیر | عافیت از جهان بخواهد برد | |||||
نرگس چشم و سرو قامت تو | زینت بوستان بخواهد برد | |||||
رخ و دندان چو مه و پروینت | رونق آسمان بخواهد برد | |||||
با همه دل بگفتهام که مرا | غم عشق تو جان بخواهد برد | |||||
من خود اندر میانه میبینم | که زمان تا زمان بخواهد برد | |||||
چه کنم گو ببر گر او نبرد | روزگار از میان بخواهد برد | |||||
در بهار زمانه برگی نیست | که نه باد خزان بخواهد برد | |||||
انوری گر حریف نرد این است | ندبت رایگان بخواهد برد |