انوری (غزلیات)/جان ز رازت خبر نمییابد
ظاهر
جان ز رازت خبر نمییابد | عقل خوی تو درنمییابد | |||||
چون تو بازارگان ترکستان | مینیارد مگر نمییابد | |||||
وصل چون دارم از تو چشم که چشم | بر خیالت ظفر نمییابد | |||||
گشت قانع به پاسخ تو دلم | وز لبت این قدر نمییابد | |||||
غم عشق تو با دلم خو کرد | گویی از من گذر نمییابد | |||||
آری این جور و ظلم با که کند | چون ز من سخرهتر نمییابد |