انوری (غزلیات)/بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ظاهر
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد | ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد | |||||
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست | مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد | |||||
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت | با چشم چو بادام و لب چون شکر آمد | |||||
زان قد چو شاخ سمن و روی چو گلبرگ | صد شاخ نشاطم چو درآمد به بر آمد | |||||
از خجلت رویش به دهان تیره فروشد | هر ماه که دوش از افق جام برآمد | |||||
بودیم به هم درشده با قامت موزون | وان قامت موزون ز قیامت بتر آمد | |||||
ما بیسر و سامان ز خرابی و زمانه | فریاد همی کرد که شبتان به سر آمد | |||||
شب روز شود بعد نسیم سحر و دوش | شد روز دلم شب چو نسیم سحر آمد |