انوری (غزلیات)/خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
ظاهر
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی | احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی | |||||
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر | سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی | |||||
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید | بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی | |||||
گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد | غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی | |||||
الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم | دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی | |||||
گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من | من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی | |||||
نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی | نی دست آن نداری هین زود می چه پایی | |||||
گر انوری نباشد کم گیر تیرهروزی | تو کار خویش میکن ای جان و روشنایی |