انوری (غزلیات)/خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
ظاهر
خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب | آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب | |||||
در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب | بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب | |||||
مسرور عیش او را این عیش عادتی غم | بیمار هجر او را این مرگ صورتی تب | |||||
نقشی نگاشت خطش از مشک سوده بر گل | دامن فکند زلفش بر روز روشن از شب | |||||
دامیست چین زلفش عقل اندرو معلق | جزعیست چشم شوخش سحر اندرو مرکب | |||||
گه مشک میفشاند بر مه ز گرد موکب | گه ماه مینگارد در ره ز نعل مرکب | |||||
در پیش نور رویش گردون به دست حسرت | بربست روی خود را بشکست نیش عقرب | |||||
بردارد ار بخواهد زلف و رخش به یک ره | ترتیب کفر وایمان آیین کیش و مذهب | |||||
در من یزید وصلش جانی جوی نیرزد | ای انوری چه لافی چندین ز قلب و قالب |