انوری (غزلیات)/زلفت چو به دلبری درآمد
ظاهر
زلفت چو به دلبری درآمد | بس کس که ز جان و دل برآمد | |||||
هم رایت خوشدلی نگون شد | هم دولت بیغمی سر آمد | |||||
دل گم نشود در آنچنان زلف | کز فتنه جهان به هم برآمد | |||||
کاندیشه به حلقهایش درشد | کم گشت و چو حلقه بر در آمد | |||||
چشم سیه سپید کارت | در کار چنان سیهگر آمد | |||||
کز کبر به دست التفاتش | پهلوی زمانه لاغر آمد | |||||
چنان حذر من از غم تو | آوخ که غم تو بهتر آمد | |||||
در موکب ترکتاز غمزهت | بشکست در دل و درآمد | |||||
بیرنگ رخ تو چون برد حسن | ماه آمد و در برابر آمد | |||||
هر خط که خریطهدار او داشت | در حسن همه مزور آمد | |||||
حسن تو چو شعر انوری نیز | گویی به مزاج دیگر آمد |