پرش به محتوا

انوری (غزلیات)/غارت عشقت به دل و جان رسید

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(غارت عشقت به دل و جان رسید)
  غارت عشقت به دل و جان رسید آب ز دامن به گریبان رسید  
  جان و دلی داشتم از چیزها نبوت آن نیز به پایان رسید  
  گفتم جانی به سر آید مرا عشق تو آخر به سر آن رسید  
  با تو چه سازم که چو افغان کنم زانچه به من در غم هجران رسید  
  بشنوی افغانم و گویی به طنز کار فلان زود به افغان رسید  
  رقعه‌ی دردم ز تو بیچاره‌وار نیم شبان دوش به کیوان رسید  
  گر تو تویی زود که خواهند گفت سوز فلان در تن بهمان رسید