انوری (غزلیات)/غارت عشقت به دل و جان رسید
ظاهر
غارت عشقت به دل و جان رسید | آب ز دامن به گریبان رسید | |||||
جان و دلی داشتم از چیزها | نبوت آن نیز به پایان رسید | |||||
گفتم جانی به سر آید مرا | عشق تو آخر به سر آن رسید | |||||
با تو چه سازم که چو افغان کنم | زانچه به من در غم هجران رسید | |||||
بشنوی افغانم و گویی به طنز | کار فلان زود به افغان رسید | |||||
رقعهی دردم ز تو بیچارهوار | نیم شبان دوش به کیوان رسید | |||||
گر تو تویی زود که خواهند گفت | سوز فلان در تن بهمان رسید |