انوری (غزلیات)/عالمی در ره تو حیرانند
ظاهر
عالمی در ره تو حیرانند | پیش و پس هیچ ره نمیدانند | |||||
عقل و فهم ارچه هر دو تیزروند | چون به کارت رسند درمانند | |||||
جان و دل گرچه عزتی دارند | بر در تو غلام و دربانند | |||||
دوستان را اگرچه درد ز تست | مرهم درد خود ترا دانند | |||||
ورچه فریادخوان شوند از تو | هم به فریاد خود ترا خوانند |