انوری (غزلیات)/خه از کجات پرسم چونست روزگارت

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(خه از کجات پرسم چونست روزگارت)
  خه از کجات پرسم چونست روزگارت ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت  
  در آرزوی رویت دور از سعادت تو پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت  
  ما را نگویی ای جان کاخر به چه عنایت بیگانگی گرفتی از یار دوستدارت  
  ای جان و روشنایی به زین همی بباید تو برکناری از ما، ما در میان کارت  
  با مات در نگیرد ماییم و نیم جانی یا مرگ جان گزینم یا وصل خوشگوارت  
  گر بخت دست گیرد ور عمر پای دارد یکبار دیگر ای جان گیریم در کنارت