انوری (غزلیات)/از دور بدیدم آن پری را
ظاهر
از دور بدیدم آن پری را | آن رشک بتان آزری را | |||||
در مغرب زلف عرض داده | صد قافله ماه و مشتری را | |||||
بر گوشهی عارض چو کافور | برهم زده زلف عنبری را | |||||
جزعش به کرشمه درنوشته | صد تختهی تازه کافری را | |||||
لعلش به ستیزه در نموده | صد معجزهی پیمبری را | |||||
تیر مژه بر کمان ابرو | برکرده عتاب و داوری را | |||||
بر دامن هجر و وصل بسته | بدبختی و نیکاختری را | |||||
ترسان ترسان به طنز گفتم | آن مایهی حسن و دلبری را | |||||
کز بهر خدای را کرایی؟ | گفتا به خدا که انوری را |