انوری (غزلیات)/با من اندر گرفتهای کاری
ظاهر
با من اندر گرفتهای کاری | کان به عمری کند ستمکاری | |||||
راستی زشت میکنی با من | روی نیکو چنین کند آری | |||||
بعد از این هم بکش روا دارم | هیچ ممکن شود که یکباری | |||||
روزگارم گلی شکفت از تو | که به عمری چنان نهد خاری | |||||
گویمت بوسهای مرا گویی | گفتهاند این حدیث بسیاری | |||||
لیکن ار عشوه بایدت بدهم | نبود یاد کرد خرواری | |||||
بوسه در کار تو کنم چه شود | گر برآری به خندهای کاری | |||||
چون رخانم سیاه خواهی کرد | سر دندان سپید کن باری | |||||
جان به دلال وصل تو دادم | گفتم این را بود خریداری | |||||
گفتم ار رایگانکم ندهی | بخرندت به تیز بازاری |